ساعتها را که نگاه میکنی دائم در حرکت اند، آنقدر عقربهها باهم بازی میکنند تا یا باتری تمام شود یا اتفاقی برایشان بیفتد تا خوابشان ببرد؛ ولی در تمام مدتی که آنها خوابیدهاند قطار ساعت به گذر کردنش ادامهداده است و درمیان این جریانات به یکباره میبینی سالیانی از ما گذشته است.
چند سؤال
ما چرا باید در ایندنیا باشیم؟ در پی هدفی اینجا هستیم یا نه؟ ماندنی هستیم یا از بین رفتنی؟ دنیا گذرگاه است، مبدأ است، مقصد است، یا شاید بگوییم هردو؟
وقتی حرف از زمان میشود و گذر آن باید قبلتر این سوالات جواب یافته باشند. چرا که زمان و عمر محدود اند. و هرچیز محدود برای بهینه استفاده شدن باید تقسیم شود و اندازهی هرقسمترا اهداف ما مشخص میکنند. اما صبر کن؛
زمان محدود نیست
ما به راحتی گفتیم زمان محدود است. اما اگر به یکی از سوالات بالا جواب خاصی بدهیم میتوانیم زمانرا نامحدود فرض کنیم؛ اگر بگوییم جهان و دنیا گذرگاه است ما پس از خروج از دنیا هم فرصت داریم. چهقدر فرصت؟ باتوجه به مبنایی که دارم بینهایت: (اول یک تکه متن فلسفی بعدش حرف خودم:)
خداوند که مارا آفریده ابدیست؛ خلقت ماهم وابسته به خداوند است. خداوند آفریننده است و به هرچیز تواناست و قدرت مطلق دارد؛ پس ظلم نمی کند. *بخل هم نمی کند پس جواد است و فیاض. پس وجود دهنده است تا آنجا که کمال باشد. و انسان چون نیازهای نامحدود دارد و رشدش با پاسخ گرفتن این نیازهاست کمالش در دنیا نیست. در نتیجه پس از مرگ هم فرصت کمال دارد و چون یک نیازش جاودانگیست به این کمال هم میرسد.
حرف خودم:
خدارا خالق میدانم و خداوند بهمن وعدهی جاودانگی داده است پس بعد از مرگ جاودانهام.
پس زمان نامحدود است و نیاز به تخصیص ندارد. ولی این هم درست نیست؛
فرصت ما در دنیا محدود است
ما در دنیا مدت محدودی را زندگی میکنیم و در آخرت مدت نامحدودی. و شیوهی زندگی ما در آخرت تاثیر گرفته از رفتار دنیایی ماست. در نتیجه: ما باید در فرصت محدود دنیا آیندهی نامحدودمان را بسازیم و این نیازمند برنامهریزی و همان تقسیم زمان است. ولی با این همه استرس کمبود زمان آیا باید تفریح کرد؟ آیا باید خودرا در قید دوستی انداخت و با کسی دوست شد و زمانی را به او اختصاص داد؟ آیا باید به مسافرت رفت و آیا باید غذای خوب خورد؟ در واقع آری، باید اینگونه بود؛ من به این نتیجه رسیدم؛
باید تفریح کرد
امام کاظم (علیهالسلام) در روایتی میفرماید: «إِجْتَهِدُوا فى أَنْ یَکُونَ زَمانُکُمْ أَرْبَعَ ساعات: ساعَةً لِمُناجاةِ اللهِ وَ ساعَةً لاَِمْرِالْمَعاشِ وَساعَةً لِمُعاشَرَةِ الاِْخْوانِ والثِّقاةِ الَّذینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخَلِّصُونَ لَکُمْ فِى الْباطِنِ وَ ساعَةً تَخْلُونَ فیها لِلَذّاتِکُمْ فى غَیْرِ مُحَرَّم وَ بِهذِهِ السّاعَةِ تَقْدِروُنَ عَلَى الثَّلاثِ ساعات».(۳)
بکوشید که اوقات شبانه روزى شما چهار قسمت باشد:
۱ ـ قسمتى براى مناجات با خدا،
۲ ـ قسمتى براى براى کسب و کار و تهیّه معاش زندگی،
۳ ـ قسمتى براى معاشرت با برادان و افراد مورد اعتمادی که عیبهاىتان را به شما گوشزد مى کنند و در دل خیر خواه شما هستند.
۴ ـ قسمتى را هم در آن براى بهرهمندی از لذّتهاى حلال [و تفریحات سالم] در نظر بگیرید. به وسیله انجام این قسمت است که بر انجامِ وظایف آن سه قسمت دیگر توانا میشوید».
۳. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحارالأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق، ج۷۵، ص۳۲۱
با احادیث محدودی که دیدهام به این نتیجه رسیدهام که مومن تفریح میکند، دوستی میکند، به خانواده میرسد، بازی میکند و مسافرت میرود اما نه تمام وقترا و نه طول عمر را؛ خداوند در انسان این نیازها را تعبیه کرده. منظورم معاشرت و دوستی و تفریح و سرگرمی و جمیع چیزهایی که لذت مینامیم است. و ما اگر نیازی داریم باید پاسخ بگیرد. اقلا به مقداری که اذیتمان نکند. (این مقدار چقدر است؟ پایینتر گفتیم) در دنیا که همهچیز محدود است نباید در این نیازها افراط کرد و تا حد لزوم باید به آنها جواب داد. و گفتیم آخرت جای نامحدودیهاست؛ پس این دنیا قناعت می کنیم و غنی میورزیم، یعنی تا همان حد نیاز استفاده میکنیم و بیش از آن را به آخرت میسپاریم.
یک دوستی بزرگ، دائمی و عاشقانه
اینگونه میشود که مدام دوستان را دعوت به نیکی و عبادت خدا و امر خیر میکنیم، تا در آخرت باهم باشیم و دوستی آن دنیا را تجربه کنیم. جایی که دغدغه زمان را نداریم و امر مهمی به گردنمان نیست(؟). و البته در این دنیا هم دوستی میکنیم و به هم کمک میکنیم تا این جهان را به سلامت پشت سر بگذاریم. و آن دنیا هم که خداوند گفته با اولیا و دوستانمان محشور میشویم. پس به هم کمک میکنیم و موفقیت یکیمان تقریبا موفقیت هردومان، هرسهمان، … میشود.
«هر کسی با شخصی که به او علاقهمند است محشور میشود، پس کسى که بندهاى را در راه خدا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است، و خدا را دوست نمیدارد مگر آن کسی که خدا او را دوست داشته باشد».[۱]
[۱]. منسوب به جعفر بن محمد(ع)، مصباح الشریعة، ص ۱۹۴، بیروت، اعلمى، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
و محبت میان مومنان را هم که خداوند قرار میدهد؛ محبتی که خدا مستقیم بین دونفر قرار میدهد را مقایسه کنید با محبت های غریزی که بهمحض برطرف شدن عامل ایجادشان گسسته میشوند درحالیکه عامل این محبت یک وجود دائمی و ازلی-ابدی است. پس ببینیم چقدر این دوستی محکم میشود و چقدر مفید و منشا برکات ما فوق تصور میشود و چقدر طولانی میشود.
چرا نیاز به لذت، تفریح، دوستی داریم؟
با برداشتی که از کتاب اخلاق آیت الله مهدوی کنی فصل های زهد و قناعت دارم این نیازها برای آن است که از انسان ها اجتماع بسازد. در آن کتاب برای تفاوت انسانها میگویند برای این است که آنان را به هم نیازمند میکند و این باعث گردش امر دنیا و اجتماع شدن انسانهاست. و اجتماع و تقوای اجتماعی یک مسئلهی مهم است که روی پیشرفت همه اثر میگذارد. (درموردجایگاه اجتماع در اسلام هنوز مطالعهای نداشتم)
صبرکن، باید چه تفریحی کرد، تا چه حد؟
ما می دانیم فلان نیاز در ما هست. مثلاً نیاز به مسافرت. ولی از کجا بدانیم حدّ قناعتش چقدر است؟ نیاز به بازی فیزیکی داریم و ورزش، از کجا بفهمیم حدش برای دنیا چقدر است؟
چارهای نداریم جز اینکه در رسیدهها از کسی که خالق این نیازهاست جستجو کنیم. اینجا چون درک کامل حدیثی ندارم فقط تکموردهایی میگویم که ممکن است در آنها فقط به یک جنبه توجه کرده باشم؛ پس خام قابل استفاده نیستند:
مثلا میگوید میخواهی ورزش کنی؟ حتما اینکار را انجام بده چون خودم این نیاز را در تو قرار داده ام، اما سعی کن از قِبَل اینکار سودی هم کسب کنی؛ یعنی برو سراغ ورزشهایی که در جنگها هم کمکت کند، در زندگی روزمرهات هم کمکت کنند؛ برو سراغ تیراندازی که در شکار و جنگ به تو کمک میکنند (برخی علما به اسلحههای امروزی هم این مطلبرا تسری میدهند) برو سوارکاری کن و برو شنا کن و سودهای دیگری هم از کنارشان کسب کن؛ آرامش کسب کن، زیبایی طبیعت را ببین؛ اینها برداشت من است.
میگوید میخواهی دوستی کنی؟ حتما؛ برو سراغ دوستی که مومن است؛ بدیهایت را به تو میگوید و موجب اصلاحت میشود. و در باب دوستی چقدر مطلب زیاد است که باید در کتاب های اخلاق خوانده شود.
میخواهی سفر کنی؟ حتماً؛ ولی سفر که می کنی توجه کن به بقایای نسلهای گذشته، ببین که آنان الآن کجا هستند، معرفتترا در سفر زیاد کن. به جایی نرو که تو را در حرامها که موجب سقوطاند بیندازد و ضرر نکنی.
حدّ زمانی تفریح هم که از آن حدیث اولی ممکن است مشخص باشد. باید به حدی باشد که هدف تفریح محقق شود؛ یعنی کسب قدرت و آرامش و آسودگی برای سه قسمت دیگر. البته این حدیث تنها حدیث در این زمینه نیست و تقسیمبندیهای دیگر هم در بعضی احادیث دیدهام. شاید با توجه به افراد مختلف باشد که قدری با هم فرق میکنند یا زمانهای مختلف و شرایطشان، باید بررسی حدیثی شود. اما من این حدیثرا که آوردهام انتخاب کردهام برای الگو گیری.
خلاصه
ما زمان دنیویمان محدود است پس نمیتوانیم همهاش را به تفریحات بپردازیم اما بخشی از اوقاترا چه بسا ملزمیم تفریح کنیم؛ چون اگر تفریح مقدمهای باشد برای عبادت بدون آن اقلاً شوق عبادتمان کم میشود.
از طرفی هم نباید سرمستانه غرق در تفریح شویم و از وظایف دیگرمان جا بمانیم؛ مناجاتمان با خدا؛ کارها و مسئولیتهامان؛ دوستیهامان و تفریحاتِمان همه درجایگاه خود خوبند.
اما آن حس بی نهایت طلبیمان در تفریح و دوستی و حتی مناجات و عبادت مطمئناً توسط خداوند جواب میگیرد، فقط باید صبر کرد.
برای من بیست سالش رفته است، بعید میدانم بیش از سه چهار تا از این بیست سالها هم برایم مانده باشد و شاید کمتر. به حرکت آن ساعت اول متن یکبار دیگر نگاه کنید، جدا ایندنیا زود میگذرد.
وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
زندگی دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست! و سرای آخرت، برای آنها که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمیاندیشید؟!
(آیه ۳۲ سوره انعام)
جداً زود میگذره…
یاعلی
2 دیدگاه
مهدی · 9 بهمن 1397 در 15:59
عالی بود لطفا مطالب گفته شده را گسترش دهید یعنی به صورت سریالی همین موضوع را ادامه دهید مثلا می توانید احادیث مربوط به هر بخش را انتشار دهید
علی ربانی · 12 بهمن 1397 در 15:47
سلام آقا مهدی
حتما سعیم را می کنم
بازم از نظراتت بهم خبر بده
یاعلی